من دلم درد می کند . این همان سر درد است در صورتی متفاوت .
این را دکتری می گفت به رهگذر شاعری تنها : چندی روزی است نفس نمی خوانی ؟
شاعر ... این همان چشم درد است در شکلی متفاوت . مردی می گفت آشیل پاشنه اش
را گرفت . گفتم اسفندیار چشمش را . این همان است در شکلی متفاوت . معده ام
می سوزد . این همان درد مظلوم است در شکلی متفاوت ؟